عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

جشن کارنامه

سلام ماه خوشگل با هوشم توی پست قبل برات گفتم از جشن کارنامه اینبار هم هزار ماشاءالله همه پرستان و خیلی خوب شدی و منو بابایی از دیدن کارنامه ات کیف کردیم .صبح روز جشن یعنی شنبه با باباجون رفتی و من ساعت ده و نیم اومدم پیشتون .همینکه منو دیدی گفتی مامان ! این چه تیپیه؟ گفتم مگه چیه مامان جان ؟ گفتی مامان چرا با لباس فرم اداره ات اومدی .خلاصه تیپ منو نپسندیدی .بعدش هم با بابا جون مهربون برگشتی و رفتی خونشون. راستی اونروز قرعه کشی کردن بین کل بچه های سالن و به ده نفر جایزه دادن که شما هم اسمت دراومد و یه جایزه دیگه به جز جایزه ای که مدرسه برای کارنامه هاتون در نظر گرفته بود گرفتی . انشاءالله همیشه موفق باشی عزیزم ️ بعد از ظهر اون روز هم رفت...
10 بهمن 1396

روزهای برفی

سلام ماه خوشگله عسل مامان چند روز یه به خاطر برف قشنگی که باریده تعطیلی و مدرسه نمیری. روز شنبه هم که با بابا جون رفتی جشن کارنامه .خلاصه این هفته داره تموم میشه و شما اصلا مدرسه نرفتی عشقم .الان هم هی می ری پشت پنجره که ببینی بازم برف میاد یا نه خلاصه امید داری که فردا هم تعطیل بشی هفته پیش پنج شنبه هم با دایی محمد رضا و مامان جون رفتیم دماوند . دایی محمد رضا یا به عبارت دیگه عشق شما دفاع پایان نامه کارشناسی ارشد داشت که ما هم باهاش رفتیم .تمام مدت دفاعش هم شما دعا میکردی که نمره کاملو بگیره که خداروشکر همینطور هم شد .خیلی روز خوبی بود و بهمون خوش گذشت .امیدوارم همیشه موفقیتهاشو شاهد باشیم .و یک روز هم برای تو بریم عسل مامان ️ دیروز هم ...
10 بهمن 1396
1